چهارشنبه سوری... آخرین چهارشنبه ی سال...
اصلا مثل سال های گذشته که نبود. هر چند ایران خیلی خبری از آتش پریدن و برگزاری مراسم آیینی که نیست.
خلاصه دوستان دانشگاه و همسران گرامشان، به اتفاق خانواده نازی خانم رفتیم پیش خانواده ی دیگری در wichita. کلی به امید آتش بازی و خوش گذرانی باحال بودم، ولی متاسفانه مثل اینکه مسئولین پلیس و شهری ِ زنجان آمریکا، مجوز انجام دادن چنین اعمال شاقی در دیدگاه ایشان را صادر نکردند!!! به همین خاطر مراسم این شب بس بزرگ و مهم را با دور همنشینی، و پریدن یا به عبارتی قدم زدن از روی شمع های تدارک دیده، به صبح رساندیم.....
اهورامزدا ما را بیامرزاد؛ مخصوصاَ که به علت شک موجود بر سر تاریخ دقیق یک چنین شب بزرگی، آن شب و شب هفته ی آتی را به یوم الشک اعلام شده است.
حالا دلیل اجازه ندادن: امکان آتش گرفتن مزرعه های کنزاس- که از جایی که ما هستیم، چند 10 مایلی با مزرعه ها فاصله داریم!
ma ham jaee! naraftim khoone boodim
soha, az 4shanbe soori kheili gozashte;) sale no mobarak! sale no, 7sin o mahi... chi kar kardi?