اندر احوالات نو در سال نو

۱۳۸۶ فروردین ۱۱, شنبه در ساعت ۸:۲۷

سالگرد امامت و ولایت

۱۳۸۶ فروردین ۸, چهارشنبه در ساعت ۲۰:۴۸
سال روز آغاز امامت آقا امام زمان رو به همه ی شما دوستان، دیگر مسلمانان و عاشقان ولایت تبریک می گویم!
ب

زندگی و سال نو

۱۳۸۶ فروردین ۴, شنبه در ساعت ۲۲:۲۴
چند روزه که فکرم و خودم مشغول رو به راه کردن زندگی خودم هستم.مدتی بود که زندگی من به هم ریخته بود. همیشه تو فکر هدف گذاری و تلاش برای آنها بود، ولی یه جوری از زیرش در می رفتم. ولی سال نو برای من و هر کسی که به دنبال کوشش و رشد خودش هست، بهانه خوبی یه!
برای همین این هفته باید یه مسیری رو برای خودم پی ریزی کنم. در واقع زندگی شخصی ما هم، البته در درجه بالاتر، مثل یک شرکتی است که دایم دست به تولید محصولات نو می زند، اقدام به نوآوری می کند و همچنین از یک طرح تجاری (همان بیزنس پلن) موفق و خوبی بهره مند هست که باعث رشد و موفقیت خود می شود.

برایم دعا کنید

تبریک سال نو

۱۳۸۵ اسفند ۲۹, سه‌شنبه در ساعت ۱۴:۰۳
سال نو را به همه شما دوستان تبریک می گویم و آرزو های خوب و فراوان برای شما دوستان دارم.
ان شاالله تمامی ما، چه آنهایی که مثل من زندگی جدیدی را شروع کردند، چه آنهایی در تلاش بهبود و پیشرفت در زندگی فعلی خود هستند و و خیلی های دیگر از شما، هر کس که این نوشته را می خواند،بتوانیم در جهت رشد کردن و بالا رفتن از مسیر سخت زندگی قدم های خوب و بزرگی را برداریم!
آغاز سال 7029 ميترايي آريايي،3745 زرتشتي،2566 شاهنشاهي،1386 خورشيدي بر شما همايون باد

اولین چهارشنبه سوری

۱۳۸۵ اسفند ۲۳, چهارشنبه در ساعت ۲۲:۵۱
چهارشنبه سوری... آخرین چهارشنبه ی سال...
اصلا مثل سال های گذشته که نبود. هر چند ایران خیلی خبری از آتش پریدن و برگزاری مراسم آیینی که نیست.
خلاصه دوستان دانشگاه و همسران گرامشان، به اتفاق خانواده نازی خانم رفتیم پیش خانواده ی دیگری در wichita. کلی به امید آتش بازی و خوش گذرانی باحال بودم، ولی متاسفانه مثل اینکه مسئولین پلیس و شهری ِ زنجان آمریکا، مجوز انجام دادن چنین اعمال شاقی در دیدگاه ایشان را صادر نکردند!!! به همین خاطر مراسم این شب بس بزرگ و مهم را با دور همنشینی، و پریدن یا به عبارتی قدم زدن از روی شمع های تدارک دیده، به صبح رساندیم.....
اهورامزدا ما را بیامرزاد؛ مخصوصاَ که به علت شک موجود بر سر تاریخ دقیق یک چنین شب بزرگی، آن شب و شب هفته ی آتی را به یوم الشک اعلام شده است.
حالا دلیل اجازه ندادن: امکان آتش گرفتن مزرعه های کنزاس- که از جایی که ما هستیم، چند 10 مایلی با مزرعه ها فاصله داریم!

شب آبگوشت خوری 2

۱۳۸۵ اسفند ۱۹, شنبه در ساعت ۲۰:۰۲
خلاصه رفتیم برای آب گوشت. خوشمزه بود. تازه باز کنارش کلی دیگه غذا بود. آن شب بحث شد که برای عید چه کار کنیم. همچنین قرار بر این شد که ما پسرها برای عید غذا درست کنیم!!! البته پیشنهاد نازی خانم بود. ولی من نیستم. چون تا چند روز دیگه دارم می روم لس انجلس. خلاصه جای همه ی شما خالی بود

شب آبگوشت خوری

۱۳۸۵ اسفند ۱۶, چهارشنبه در ساعت ۲۳:۲۷
خدایا، به خانواده ی نازی خانم و خانواده یشان نعمت فراوان ده ، برکت و روزیشان را از خانه ی آنها نگیر!!
امروز بچه ها زنگ زدند که برای فردا شب آماده باش که فردا خانه نازی خانم دعوت هستیم، برای صرف دیزی و
آب گووووووووووووووشت!!
هنوز یک ماه هم از دعوت قبلیش نگذشته است، که بنده خدا ما را دعوت کرده است. به هر حال خیلی لطف دارند. واقعاً نمی دانیم که چگونه این محبت ها را جبران کنیم؟!؟ شاید یکی از راه ها این است که وقتی ما هم در یک چنین جایگاهی رسیدیم که بتوانیم به افراد و آدم های اطرافمان که شاید از نقطه نظری در موقعیت سخت تری هستند، دست آنها را بگیریم و آنها را کمک دهیم تا بتوانند رشد کنند، و به شرایط سخت و دشوار پیش آمده نشکنند و در راه رفته نیاستند! حالا این که همین آدم ها این کار را در حق بعدی های خود انجام بدهند به انسانیت و پاک تینتی خودشان بستگی دارد. دیگر این که در زمان ممکن هر آنچه که در حد توانمان هست، و به آن شکلی که صلاح می دانیم انجام دهیم. اضافه می کنم که حتی می توان به گونه ای رفتار کرد که همین حس را به افراد بدهیم تا آدم های فعلی، برای آیندگان خود نیز چنین کنند.
یا علی
به امید دیدار و موفقیت شما دوستان

جلسه دفاع یار

۱۳۸۵ اسفند ۱۲, شنبه در ساعت ۲۱:۲۵
حیف شد... ای کاش یه امشب رو، فقط همین یه امشب رو برای 3-4 ساعت ایران بودم تا در جلسه دفاع آقا جابر می تونستم شرکت کنم یا حتی اگر می شد به صورت مجازی شرکت کنم هم خیلی خوب می شد !!!
ترجمه شده برای بلاگر فارسی و توسط مجتبی ستوده | این وبلاگ برای تمامی مرورگرهای موجود بهینه سازی شده است
ایجاد شده با قدرت بلاگر | خوراک مطالب | خوراک نظرات | طراحی شده توسط MB Web Design