دیشب با بچه ها رفتیم خانه نازی خانم. دوباره دعوت بودیم!
شب تولد دختر کوچکش الهه بود. اما بنده خدا خودش امتحان تاریخ داشت. کتابشون هم یه ذره، دو ذره نبود ... نزدیک به 1000 صفحه حتی بیشتر. هر چند که اینجا اگر چند فصل از آن را هم درس بدهند هم مطالبش برای امتحان زیاده!
حالا از اینجا به بعد درباره ی افراد نام برده می نویسم.
نازی خانم از خانواده های یه که سالیان ساله که به آمریکا زندگی می کنن.تا جایی که من دستگیرم شده تقریباًَ هر ماه یک بار ما و باقی آشنایان رو دعوت می کنند تا دور هم باشیم . خود بچه ها دفعه اول که گفتن برا ما مثل مامان می مونه .... حالا بقیه اش رو بعداً می نویسم....
شب تولد دختر کوچکش الهه بود. اما بنده خدا خودش امتحان تاریخ داشت. کتابشون هم یه ذره، دو ذره نبود ... نزدیک به 1000 صفحه حتی بیشتر. هر چند که اینجا اگر چند فصل از آن را هم درس بدهند هم مطالبش برای امتحان زیاده!
حالا از اینجا به بعد درباره ی افراد نام برده می نویسم.
نازی خانم از خانواده های یه که سالیان ساله که به آمریکا زندگی می کنن.تا جایی که من دستگیرم شده تقریباًَ هر ماه یک بار ما و باقی آشنایان رو دعوت می کنند تا دور هم باشیم . خود بچه ها دفعه اول که گفتن برا ما مثل مامان می مونه .... حالا بقیه اش رو بعداً می نویسم....
0 نظرها: