
ابرهای تِرکان
۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سهشنبه
در ساعت
۲۲:۴۹
| یادداشت توسط
حاجی نباتی

امروز، بعد چند وقتی باران آمد. البته منتظر همچین بارانی بودم. چند ساعتی از ظهر گذسته بود. آفتاب توسان تا آن موقع گرم و سوزان بود؛ ولی در سمت دیگر آسمان ابرهای فراوان و سیاهی بود. به نظر می آمد که از قرار معلوم می خواهد باران بیاید. در طول این یک هفته که برگشتم آسمان را این گونه زیاد دیدم ولی اثری از باران ندیدم. بیشتر رعد و برق به همراه باد دیده می شد.
کمی گذشت. بعد یه چند ساعتی که کارم تمام شد، به سمت خونه م که می برگشتم هوا کاملاً تاریک شده بود و نم نم داشت بارون می آمد.
خدا را شکر که به موقع رفتم داخل، مگر نه از خیس آب یه چیزی اون ور تر شده بودم. می تونم بگم که این طوری تصور کنید که شیر آب دوش حمام را تا آخر باز کنید و برید زیرش. تا چند شاعت همین طوری فقط می بارید. آنقدر آب بود که گویی سیل می آمد. چه بسا که با پایان بارش، این آب ها سریع در خاک نفوذ کردند و فقط نمی از خودشون باقی گذاشتن.
فردا فکر کنم بیابان های این منطقه سبزٍ سبز باشه.


کمی گذشت. بعد یه چند ساعتی که کارم تمام شد، به سمت خونه م که می برگشتم هوا کاملاً تاریک شده بود و نم نم داشت بارون می آمد.
خدا را شکر که به موقع رفتم داخل، مگر نه از خیس آب یه چیزی اون ور تر شده بودم. می تونم بگم که این طوری تصور کنید که شیر آب دوش حمام را تا آخر باز کنید و برید زیرش. تا چند شاعت همین طوری فقط می بارید. آنقدر آب بود که گویی سیل می آمد. چه بسا که با پایان بارش، این آب ها سریع در خاک نفوذ کردند و فقط نمی از خودشون باقی گذاشتن.
فردا فکر کنم بیابان های این منطقه سبزٍ سبز باشه.


ارسال شده در دسته
باران,
توسان,
رعد و برق
|
1 نظرها:
|
اشتراک در:
پستها (Atom)