باید از جایی شروع کرد. گاهی باید محیط را ترک
کرد.
هرچند وابسته هستیم، دوستان خوبی داریم،
بایستی که گاهی رفت، دور شد؛ جدا گشت از آنانانی که باهاشان بود. ولی بی وفایی هرگز... نمک نمکدان شکستن را نه
باید رفت تا خود را دریافت، رفت تا دید.
تفاوت ها، همسانی ها، تضادها، تغییرها
هرآنچه که در درون دایره اول، گاهی هیچ وقت دیدنی نبود
ولی می شود که در دایره های دیگر اینها را دید
گرچه باید مراقب بود تا خود را از دست نداد
بهتر شدن خوب است، ولی باید ریشه ها را شناخت
ریشه ها را باید دانست و به یاد داشت
خوب است و می گویند
«باید با محیط اُخت گرفت، با اطراف خو گرفت و به گونه ای کنار آمد»
ولی نباید گذاشت تا محیط دربرمان گیرد...
بباید گذاشت تا محیط دربر تو گیرد تا مغلوب تو گردد
زیرا که مغلوب شدن سرانجامش گاهی بی هویتی است
چیرگی لباس فرنگ بر دلی تهی است...
حزب باد شدن است
که از قدیم گفتند
کلاغ خواست راه رفتن کبک را ياد بگيره راه رفتن خودش هم يادش رفت
ولی با تلاش برای چیره شدن می توان تغییر داد... می توان رشد کرد و می توان به آسمان پر کشید